چگونه از پيامهاي مثبت تربيتي استفاده کنيم ؟





براي استفاده از پيامهاي مثبت تربيتي ، بايد قبل از هر چيز از شرايط مناسب براي قابل استفاده شدن آنها مطلع شويم . اگر بخواهيم با مجازات کردن ، کتک زدن و يا احساس گناه دادن به فرزندانمان درصدد کنترل آنها بر آييم . مهارتهاي جديد تربيتي قابل استفاده نيستند . تربيت از طريق ايجاد رعب و وحشت مانع از آن مي شود که فرزندانمان بتوانند به تربيت مثبت ما پاسخ مساعد بدهند . از سوي ديگر اگر ندانيم چگونه به جاي روشهاي مجازات گرانه از شيوه هاي مثبت تر استفاده کنيم و همکاري و تعاون فرزندانمان را جلب کنيم ، کافي نيست که صرفاً روشهاي مجازات گرانه را کنار بگذاريم ، بلکه بايد از مهارتهاي جديد براي همکاري ، ايجاد انگيزه و کنترل استفاده نماييم .
براي اينکه روش تربيتي مثبت مؤثر واقع شود ، پدر و مادر بايد از شيوه هاي توليد رعب و هراس خودداري کنند . نمي توانند در يک هفته به گونه اي با فرزندان خود رفتار کنيد که انگار معصوم و بهشتي هستند و هفته بعد آنها را به خاطر خطاهايشان با کتک زدن مجازات کنيد .
بي فايده است اگر يک هفته با فرزندان خود چنان رفتار کنيد که انگار معصوم و بهشتي هستند هفته بعد آنها را به خاطر خطاهايشان کتک بزنيد .
اگر مي خواهيم فرزندانمان به خود احساس خوبي داشته باشند ، نبايد کاري کنيم که احساس بدي پيدا کنند . اگر مي خواهيم فرزندانمان احساس اعتماد و اطمينان کنند نبايد با ايجاد رعب و هراس در مقام کنترل آنها برآييم . اگر مي خواهيم فرزندانمان به ديگران احترام بگذارند بايد احترامي را که شايسته آن هستند به آنها نشان دهيم . بچه ها با الگو قرار دادن ديگران مطالب را فرا مي گيرند . اگر با آنها خشونت کنيم ، آنها هم متقابلاً با شما خشونت مي کنند و يا دست کم در مواقعي رفتارهاي ظالمانه و خشونت آميز از خود نشان مي دهند ؛ زيرا طرز برخورد ديگري را نياموخته اند .

فشار تربت فرزندان

اکنون مي دانيم که دوران کودکي بر موفقيت هاي بعدي ما در زندگي تأثير تعيين کننده دارد . رسيدن به موفقيت و توانايي ما بر احساس کردن شادي و خوشبختي به شدت تحت تأثير شرايط دوران کودکي ما قرار دارد . گر چه در حال حاضر اين را به خوبي مي دانيم ، اما پنجاه سال قبل از اين مهم بي اطلاع بوديم .
مطمئناً والدين هميشه فرزندانشان را دوست داشته اند ، اما در گذشته مهارتهاي تربيتي فرزندان به اندازه امروز مهم نبوده است و يا دست کم براي آن چنين اهميتي قايل نبودند .
پدر و مادر معمولاً به اشتباه مي خواهند تا حد توان خود و فرزندانشان را بيشتر تأمين کنند اما آنچه اغلب تأمين مي کنند آن قدرها مولد نيست . پول بيشتر ، اسباب بازي بيشتر ، سرگرمي و تفريح بيشتر ، آموزش بيشتر ، فعاليت هاي فوق برنامه بيشتر ، کمک بيشتر ، تعريف و تمجيد بيشتر ، زمان بيشتر ، مسئوليت بيشتر ، آزادي بيشتر ، نظم و انضباط بيشتر ، سرپرستي بيشتر ، مجازات بيشتر ، اجازه بيشتر ، ارتباط بيشتر و غيره . فراهم آوردن هر چه بيشتر اين ها چيزي نيست که فرزندان امروز بيشتر به آن احتياج دارند . مانند بسياري از زمينه هاي ديگر زندگي ، بيشتر داشتن چيزي نيست که فرزندان ما به آن نياز دارند . پدر و مادر اجباري به دادن بيشتر ندارند ، به جاي آن ما به روشي متفاوت از آنچه والدينمان داشتند احتياج داريم .

ابداع دوباره تربيت فرزندان

امروزه به اين نتيجه رسيده ايم که در کار تربيت فرزندانمان محتاج تدبيري دوباره هستيم . به جاي اينکه فکر کنيم در قبال فرزندانمان مسئول هستيم تا آنها را به بالغهاي موفق تبديل کنيم ، به اين نتيجه مي رسيم که وظيفه ما پروردن چيزي است که از قبل وجود دارد . درون هر کودک بذرهاي عظمت نهفته است. وظيفه ما اين است که فضا و محيط مناسبي براي رشد کودک فراهم سازيم تا آنچه را پيشاپيش در اختيار دارد به ظهور برساند .
روشها و مهارتهاي تربيتي قديم در مورد کودکان امروزي کاربرد ندارد . بچه هاي امروز متفاوت از بچه اي ديروز هستند . بچه هاي امروز در مقايسه با بچه هاي ديروز بيشتر با احساسات خود در تماس هستند و در نتيجه خودآگاه بيشتري دارند . با اين تغيير آگاهي ، نيازهاي آنها نيز تغيير کرده است .
مهم اين است که به موفق شدن نياز داريم . نيازهاي فرزندان امروز با نيازهاي کودکان ديروز متفاوت است . ما در نقش پدر و مادر با تغييري رو به رو هستيم که2000 سال سابقه و قدمت دارد . تغيير بزرگي که در اين مدت اتفاق افتاده اين است که از فضاي ترس و رعب به فضاي تربيت مهرانگيز رفته ايم .
تربيت مثبت مستلزم حرکت از تربيت در فضاي ترس و رعب مبتني بر عشق است .
تربيت مثبت به روشها و استراتژيهاي جديدي مجهز است که به بچه ها از طريق مهر و عشق به جاي مجازات ، تحقير يا ترس از محروم شدن از عشق انگيزه مي دهد . تغيير بسيار مهمي است که اتفاق افتاده است و به نظر منطقي مي رسد .
روش مبتني بر مهر و عشق به بچه ها انگيزه مي دهد که بدون ترس از مجازات شدن تن به همکاري بدهند . هر پدر و مادري واکنش غير ارادي « اگر اين کار را بکني ... » را تجربه کرده است . چند بار تا کنون مادرهاي عالم به فرزندانشان گفته اند » اگر به حرفم گوش ندهي وقتي پدرت به خانه بيايد به او مي گويم » . « بگذار پدرت بيايد تا خدمتت برسم » . مطيع کردن بچه ها با ايجاد فضاي رعب و وحشت واکنش خود به خودي است که اغلب به رغم خواسته مان نشان مي دهيم . در بسياري از مدارس آموزگاران بچه ها را با ايجاد هراس و اشاره به اينکه اگر درس نخواني به دانشگاه راهت نمي دهند ، به درس خواندن تشويق مي کنند . اين هراسها بچه هاي ما را نگران و افسرده مي کند . بعضي از بچه ها از همان روز اول مدرسه خودشان را براي رفتن به کالج و دانشگاه آماده مي کنند .
تنها در صورتي مي توانيم شيوه تربيتي خود را تغيير دهيم که روش متفاوتي پيدا کنيم و به اين نتيجه برسيم که اين روش مؤثر واقع مي شود . تنها در صورتي مي توانيم مهارتهاي قديمي ايجاد فضاي رعب و ترس را کنار بگذاريم که بتوانيم به فرزندانمان انگيزه بدهيم تا با ما به گونه ديگري همکاري کنند .

تاريخچه مختصر تربيت فرزندان

هزاران سال قبل با بچه ها بدتر از آنچه امروزه با حيوانات رفتار مي کنيم برخورد مي شد . اگر بچه ها از پدر و مادرشان اطاعت نمي کردند به شدت کتک مي خوردند و مجازات مي شدند و در مواقعي حتي به قتل مي رسيدند . کشف قبرهاي مربوط به دو هزار سال قبل در رم نشان مي دهد که هزاران پسر بچه کم سال صرفاً به دليل آنکه حرف پدرشان را گوش نداده اند به قتل رسيده اند . به تدريج و با گذشت سالها شيوه هاي تربيتي متحول شده اند .
امروزه اغلب والدين تنها به عنوان آخرين راه چاره فرزندانشان را کتک مي زنند و اين زماني است که به نظرشان مي رسد کار ديگري از آنها ساخته نيست . وقتي پدر و مادر کنترلشان را از دست مي دهند خشونت مي کننند . هنوز آثاري از گذشته ها برجاست . حتي در خانواده هايي که در آن آرامش برقرار است از زبان بچه ها نمي نشويم که مي گويند : « اگر اين کار را بکني کشته مي شوي » يا « تو را به خاطر کاري که مي کني مي کشند » . گر چه اين بچه ها منظورشان به قتل رسيدن نيست ، اما به روشني مشخص است که اين گونه و با اين حرف مي خواهند نظم و تربيتي برقرار کنند . با آنکه در اين مدت دو هزار سال راه درازي را طي کرده ايم ، استفاده از سلاح ايجاد رعب هم چنان باقي است .

خشونت توليد خشونت مي کند

بچه ها موجودات باز و پذيرنده اي هستند و وقتي با آنها خشونت شود ، متقابلاً خشونت مي کننند . ترديدي نيست که وقتي کودکي را به خشونت تهديد مي کنيم يا به او احساس گناه مي دهيم يا در مقام مجازات کردن او بر مي آييم ، او نيز متقابلاً رفتارهاي مشابهي را بروز مي دهد . تمام اقدامات خشونت آميزي که شاهد آن هستيم نتيجه آن است که با فرزندان خود خشونت مي کنيم و راه ديگري براي برخورد با احساسات تند اشخاص سراغ نداريم .
در گذشته ، وقتي احساسات به اندازه امروز بيدار نشده بودند ، خشونت و مجازات مؤثر واقع مي شد ؛ اما دنياي امروز متفاوت از دنياي ديروز است . والدين آگاه تر شده اند ، احساس بيشتري به خرج مي دهند ، فرزندان آنها هم از اين قاعده مستثني نيستند . بدون استفاده از روشهاي جديد تربيتي ، فرزندان ما رفتار خشونت آميز بروز مي دهند و به روشهاي بد عملکردي رفتار مي کنند . يا رفتارهاي پرخاشگرانه بروز مي دهند ، يا خشونت را به دل مي ريزند و گرفتار کمبود عزت نفس مي شوند و يا از خود يا ديگران و در بسياري موارد از هر دو متنفر مي شوند .
بچه هايي که با خشونت روبه رو مي شوند ، يا از خود و يا از ديگران متنفر مي گردند .
اينکه مي گوييم : « کودکي که خشونت ببيند ، خشونت مي کند » حکم عقل سليم است ، اما بررسيهاي علمي نيز ثابت کرده اند که اگر بچه ها خشونت کنيم آنها نيز متقابلاً رفتارهاي خشونت آميز بروز مي دهند . بعد از شورشهاي 1989 لس آنجلس ، گروههاي مختلف کودکان هر کدام به مدت سه دقيقه نوار اين شورشها را تماشا کردند . بعد اين بچه ها را به اتاق ديگري بردند که اسباب بازيهاي خشونت آميز و اسباب بازيهاي غير خشونت آميز براي بازي در اختيارشان قرار گرفت .
وقتي به بچه ها گفته شد که صحنه هاي خشونت آميز روي صفحه تلويزيون مصنوعي بوده و صرفاً هنرپيشه ها آن را بازي کرده اند ، بچه ها براي بازي اسباب بازيهاي خشونت آميز را انتخاب نکردند . اما وقتي به بچه ها گفتند برنامه اي که تماشا کرده اند حقيقي بوده ، آنها براي باري اسباب بازيهاي خصمانه را انتخاب کردند . تماشاي خشونت حقيقي در برنامه تلويزيون به افزايش پرخاشگري بچه ها منجر گرديد .
بچه ها قبل از رسيدن به 14 سالگي موقعيت هاي فرضي را تشخيص نمي دهند . اگر به بچه ها و يا نوجوانهاي زير 14 سال گفته شود که رفتار خشونت آميز در برنامه تلويزيون حقيقي نيست ، برايشان قبول حرف به خصوص در بلند مدت دشوار است و به همين دليل طوري رفتار مي کنند که خشونت را به نمايش مي گذارد . وقتي بچه ها برنامه هاي خشونت آميز تلويزيون را تماشا مي کنند ، آرامش و حساسيت لازم را پيدا نمي کنند .
وقتي بچه ها تحت تأثير برنامه هاي خشونت آميز تلويزيون قرار نگيرند ، امنيت خاطر بيشتري احساس مي کنند ، آرامش بيشتري مي گيرند و رفتارشان صلح آميز تر مي شود .
تماشاي بيش از اندازه فيلم ها ، چه در سينما ، چه از طريق تلويزيون ، حتي اگر اين فيلم ها عاري از خشونت باشند مي توانند بچه ها را بيش از اندازه تحريک کند . و اين يکي از دلايلي است که براي بچه ها آرام گرفتن و تحريک نشدن دشوار مي شود. بچه ها بيشتر باتقليد مي آموزند . هر چه را ببينند ، همان را انجام مي دهند .
با اين حال بسياري از کساني که با صداي بلند عليه خشونت در برنامه هاي تلويزيوني حرف مي زنند فرزندانشان را تهديد به خشونت و مجازات مي کنند . اما درست مي گويند . خشونت در فيلمهاي سينمايي و در برنامه هاي تلويزيوني بر کودکان و نوجوانان ما اثر مي گذارد ، با اين حال تأثير طرز تربيت پدرها و مادرها و برداشت و فلسفه آنها از امر تربيت به مراتب بيش از تأثير تلويزيون بر کودکان و نوجوانان است .
تأثير پدر و مادر بر فرزندان به مراتب از تأثير تلويزيون بيشتر است .
وقتي به بچه ها مي گوييم که بد هستند و استحقاق مجازات دارند ، تأثير منفي خشونت در فيلمها و برنامه هاي تلويزيوني به مراتب بيشتر مي شود . وقتي بچه ها بدون ترس از مجازات و بدون اينکه تنبيه جسماني شوند بزرگ شوند البته باز هم تحت تأثير برنامه هاي خشونت آميز قرار مي گيرند ، اما دست کم کمتر به اين فيلمها جلب مي شوند . والدين بايد مراقب صحنه هاي جنسي و خشونت آميز بيش از اندازه در برنامه هاي تلويزيوني باشند .

چرا بچه ها پر خاشگر و سرکش مي شوند

به روشني معلوم است که چرا بچه ها در مدارس پرخاشگرتر ، خشن تر و بي ادب تر مي شوند . موضوع پر رمز و رازي نيست . وقتي بچه ها تحت تأثير ترس از مجازات يا پرخاشگري بيش از اندازه در مدارس قرار مي گيرند رفتارهاي اختلال آميزي به نمايش مي گذارند که اصطلاحاً آن را « اختلال کمبود توجه » مي نامند . شدت اين رفتارها در پسرها بيشتر است . در دخترها تمايلات پرخاشگرانه ، با کاهش عزت نفس و اختلالات تغذيه اي بروز داده مي شود .
اگر به زندانها سر بزنيد مي بينيد که تقريباً بدون استثناء ، کساني که به دليل رفتارهاي خشونت آميز به زندان افتاده اند ، در دوران کودکي از پدر و مادرشان کتک خورده اند . اما موضوع تنها به زندان ختم نمي شود . در اتاقهاي مشاوره درمانگاهاي رواني به ميليونها نفر از کساني بر مي خوريم که از افسردگي ، اضطراب و بسياري از اختلالات ديگر رنج مي برند که جملگي ريشه در تربيت فرزندان به شيوه رعب انگيز دارند .
از سوي ديگر به کودکان بسياري بر مي خوريم که تحت تأثير بي توجهي و ساده انگاري پدر و مادر خود رفتارهاي مخرب بروز مي دهند .
نمي توانيد به فرزندانتان آزادي عمل بيشتر بدهيد مگر آنکه از مهارتهاي لازم براي محدود کردن آنها برخورد ار باشيد تا رفتاري پسنديده را به نمايش بگذارند.
بسياري از والديني که در کودکي خشونت ديده اند ، تصميم قاطع گرفته اند و با خود عهد کرده اند که هرگز با فرزندانشان خشونت نکنند و آنها را تحت هيچ مورد کتک نزنند . اين والدين مي دانند چه نبايد بکنند اما نمي توانند که به جاي آن ، چه مي توانند بکنند . مسئله اينجاست که نمي دانند به جاي شيوه هاي رعب انگيز تربيتي از چه مهارتهايي استفاده کنند . به همين دليل بچه ها در غياب هر گونه نظم و انضباط لوس مي شوند . ساده انگاري و آسان گيري تربيت فرزندان به همان اندازه روشهاي رعب انگيز بد و مخرب است .
کنار گذاشتن روشهاي تربيتي رعب انگيز تنها در صورتي مؤثر واقع مي شود که جاي آن را با روشهاي مؤثرتري عوض کنيم . با آنکه کودکان امروزي نيازهاي جديدي دارند ، هنوز پدر و مادري مي خواهند که امور را در کنترل خود داشته باشند . در غير اين صورت بدون توجه به اينکه فرزندتان را چقدر دوست داريد ، او از کنترل شما خارج مي شود .
تربيت مثبت فرزندان از شيوه هاي ديگري براي کنترل فرزندان استفاده مي کند . نيازي به کتک زدن نداريد . تربيت مثبت از به حال خود گذاشتن کودک ، در تنهايي قرار دادن او و فرستادن کودک به اتاق خود ، متناسب با سن و سال او استفاده مي کند اما حتي اين اقدام نيز به عنوان آخرين راه چاره در نظر گرفته مي شود . قبل از توسل به بي اعتنايي کردن و به اتاق خود فرستادن بچه ها مهارتهايي وجود دارد که بايد بياموزيم در غير اين صورت اين روش نيز اثربخشي خود را از دست مي دهد و به مجازاتي بي تأثير تبديل مي شود .
شيوه تربيتي مثبت به جاي مجازات و يا زدن کودک ، به روش خارج کردن او از جمع توجه دارد .
در گذشته مجازات وسيله اي در خدمت حفظ کنترل بود اما امروزه تأثير منفي بر جاي مي گذارد .
در گذشته بچه ها متوجه نبودند چه تفاوتي ميان درست و اشتباه وجود دارد . ترس از مجازات براي جلوگيري از بدرفتاري آنها لازم بود . بچه ها هر چه بيشتر در برابر خواسته هاي پدر و مادرشان مقاومت مي کردند ، بيشتر مجازات مي شدند . مجازات براي شکستن اراده کودک لازم بود . دقيقاً اين شيوه و اين روش بود که به اشخاص امکان مي داد ستمگران و ديکتاتورها را تحمل کنند . اشخاص کم اراده اجازه بدرفتاري مي دهند . خوشبختانه زمانه تغيير کرده است و دنياي مدرن رفتارهاي جابرانه را تحمل نمي کند . همان طور که جامعه تغيير کرده است ، بچه هاي ما هم عوض شده اند . امروزه مجازات بچه ها سرکشي آنها را به دنبال مي آورد .

تغيير آگاهي در سطح جهان

روانشناسي غربي در قرن بيستم در واکنش به نيازهاي جديد و آگاهيهاي تازه رشد کرد . قبل از سالهاي قرن بيستم وارسي احساسات ، اميال و خواسته هاي دروني موضوع مهمي به حساب نمي آمد . مردم بيشتر به بقا و امنيت خود بها مي دادند و آنقدرها نگران احساسات خود نبودند . اغلب مردم حتي از احساسات خود آگاه نبودند . و اغلب از نيازهاي رواني و عاطفي خود بي خبر بودند .
درست همان طور که دنيا تغيير کرده ، فرزندان ما هم تغيير کرده اند . در بسياري از موارد احساس مي کنم بچه هاي من پيش از خود من از احساساتشان مطلع اند . همه ي ما در دوارن تحولات شگرف متولد شده ايم . همراه با تغيير آگاهيهاي جمعي ، دنياي درون ما از اهميت بيشتري برخوردار شده است . امروزه ويژگيهايي نظير عشق ، محبت همکاري و بخشودن ، ديگر ويژه فيلسوفان و رهبران معنوي نيستند ، بلکه تجربه اي براي زندگي روزانه همه مردم مي باشند . رفتار و اقدامات اشخاص بر سرير قدرت به آن شکل که قبلاً قابل قبول بود امروزه بدرفتاري و سوء رفتار محسوب مي شود .
ويژگيهايي از قبيل عشق ، محبت ، همکاري و بخشودن ، ديگر مفاهيم خاصه فيلسوفان و رهبران معنوي نيستند ، بلکه تجربه اي براي زندگي روزانه همه مردم مي باشند .
با تغيير آگاهي جمعي جامعه ، وجدان و هوش و فراست متکامل مي شود . وقتي مردم ندانند و نتوانند ميان درست و نادرست تميز بدهند به قوانين و مقررات مجازات گرانه متعددي نياز پيدا مي کنند . اما اگر کسي بتواند وجداني در خود ايجاد کند ، نياز به مجازات منسوخ مي شود . به جاي اينکه درست و نادرست را به فرزندانمان آموزش بدهيم ، شيوه تربيتي مثبت توانايي دروني فرزندانمان را بيدار مي کند تا بتوانند درست و نادرست را تميز بدهند .
به جاي آموزش درست و اشتباه بياموزيد که با رجوع به درون خود درست را از نادرست تميز بدهيد .
وجدان وسيله اي است که به کمک آن درست را از نادرست تميز مي دهيم . انگار قطب نمايي در درون ماست که هميشه ما را در جهت درست هدايت مي کند . ما هميشه و لزوماً همه جوابها را نداريم ، اما قطب نماي درون ما ، هميشه جهت درست را به ما نشان مي دهد . در گذشته بعضيها مي گفتند که وجدان گوش دادن به نداي ساکت درون است . اما امروزه اين دقيقاً چيزي است که همه ما آن را تجربه مي کنيم . حالاست که مي گوييم « احساس کردم » .
احساسات دري هستند که از ميان آن روان يا روح درون ما با ما ارتباط برقرار مي کند . وقتي اشخاص در محدوده ي سر خود باقي مي مانند ، تنها کاري که مي توانند بکنند تبعيت از قواعد و مقررات و مجازات کردن کساني است که اين کار را نمي کنند . اما آنها که دريچه هاي وجودشان گشوده است مي فهمند و تشخيص مي دهند که براي آنها خوب چيست و چه مفهومي دارد . اين علم و اطلاع دروني وقتي براي تفسير جهان بيرون به کار گرفته شود ، شم و شهود ناميده مي شود . اگر از آن براي حل مسئله استفاده کنيم خلاقيت است ، اگر آن را به روابط اشاره دهيم عشق بي قيد و شرط و عفو و گذشت نام مي گيرد . اعتلاي ذهن مطمئناً مهم است ، اما رسيدن به وجدان ارزشمندترين هديه اي است که پدر و مادر مي توانند به فرزندان خود بدهند .
همه ي والدين مي خواهند فرزندانشان درست ها را شناسايي کنند و بعد بر اين اساس اقدام خردمندانه داشته باشند . تا زماني که اين آگاهي فراگير فراهم نيامده بود ، رسيدن به اين مهم امکام نداشت . والدين روزهاي گذشته از روشهاي رعب انگيز و با ايجاد و احساس شرم و گناه مي خواستند فرزندانشان را از پرداختن به کارهاي بد باز بدارند و به آنها انگيزه خوب بودن بدهند . امروزه بچه ها با اين توانمندي متولد مي شوند . حساسيت هايشان به آنها اين توانمندي را مي دهد ، اما اين توانمندي وقتي روشهاي منسوخ ايجاد رعب و هراس را به کار مي گيريم از بين مي رود .
بچه هاي امروزي در واکنش به روشهاي تربيتي رعب انگيز ، به اقدامات خود تخريب گرانه روي مي آوردند .
هر کودکي که امروزه متولد مي شود از اين توانايي برخوردار است که ميان درست و نادرست تميز قايل شود . بچه هاي امروز از توانايي ايجاد وجدان در خود برخوردارند . اما اين توانايي براي اينکه باور شود به توجه و مراقبت احتياج دارد .
شيوه هاي تربيتي مثبت توانايي دروني فرزندان ما را بيدار مي کند . نتيجه اين اهتمام اين است که فرزندانمان با ادب و خوش رفتار مي شوند ، اما اطاعت کورکورانه نمي کنند . به ديگران احترام مي گذارند ، احترامي نه از روي ترس ، بلکه به اين دليل که اين احترام به آنها احساس خوبي مي دهد . مي توانند و راغب هستند که مذاکره کنند . مي توانند براي خود فکر کنند و صاحب راي باشند . دارندگان اختيار را مورد سوال قرار مي دهند . خلاق ، همکاري کننده ، شايسته ، پر محبت ، مطمئن و مهرانگيز هستند . با فرا گرفتن مهارتهاي تربيت مثبت و استفاد کردن از آنها ، نه تنها کار تربيت فرزندان ساده تر مي شود ، بلکه پاداشي که فرزندان ما مي برند به مراتب افزايش مي يابد . اجري و پاداشي در دنيا از اين بيشتر نيست که ببينيد فرزندانتان به رؤياهاي خود جامعه عمل مي پوشانند و نسبت به خود احساس خوبي پيدا مي کنند .